نگاهی به «کتابخورها» کار اسماعیل رحیمی سروش
نمایشی برای کتابخوانها
همایون علیآبادی: به گفته شیخ اجل «بهشت آنجاست کازاری نباشد / کسی را با کسی کاری نباشد». امنیت و آسایش یک کتابخانه که شان نزولش به اسامی و تعداد کتابهاست، حتما باید مورد نظر اصحاب کتابخوانی و کتابخوانهای حرفهای باشد اما در کتابخانه ما چوبخورهها و سوسک بدجنس چندان پلید و نامتجانساند که آرام همه کتابها از دست میروند.
سوسک بدجنس یادآور عطف کتابهاست و چوبخورهها هرکدام به کتابهایی خاص علاقه دارند. کتابهای تاریخی را دوست دارند چون محل مراجعه دائم کتابخوانهاست. کتابهای هنری را نیز میپسندند و به دلیل آنکه این کتابها سخت طرف توجه مراجعان است، خوب از پس جنس کتابها برمیآیند و از هر کدام یادگاری را چوبخورهمانند به نیش میکشند. در هر حال، هر چه هست حکایت این است که کتاب نباشد و کتابخورها بتوانند به ماموریتشان ادامه دهند و اندک اندک پای مراجعان را با کتابهایی که کم و کمتر میشوند، هر روز از کتابخانه کوتاه کنند.
فانتاسمهای ذهنی نویسنده بسیار زیباست. اساسا موضوعی که اسماعیل رحیمی سروش به عنوان نمایشنامهنویس انتخاب کرده، حکایت جهانبینی فکور و گسترده اوست و در کل آنچه باعث تقدیر تماشاگر و از همین رو شب اجرا بسیار با اقبال روبرو میشود، همین اجرای فانتاستیک نویسنده و کارگردان است، با بازیهایی بسیار خوب، دلنشین و حال و هوایی به دل نشستنی و رویایی. به اعتقاد من «کتابخورها» برای کتابخوانهاست؛ اینکه کاغذ بخوریم مانند سوسکها یا چوبخورهای مانند موریانه در کار باشد، بسیار امر تخیلی و ذهنورزانه زیبا و دلنشین است. از همین رو، کارگردان با این رویکرد و با این فضاسازی بسیار مطبوع، رنسانسی در تئاتر کودک است. من کمترین اولین بار است که لفظ رنسانس را برای تئاتر کودک و نوجوان به کار میبرم اما در به کار بردن این واژه هیچ دست و دلبازی و تقریظی به کار گرفته نمیشود و به قول معروف میگویم و میآیمش از عهده برون.
فضای کار با آن نمنمای کدر و جنس خاکستری و آن عنکبوت بدجنس که عینکش هماره مانع دید بیواسطه تماشاگر است، سخت بر دل مینشیند و باز همیشه این سخن بر دل میآید که «کتابخورها» بهترین تبلیغ برای کتابخوانی است. برای بر و بچههای خوب و کمسن و سال که در پی خواندن کتابند، کار فانتاسمهای ذهنی آقای کارگردان و کار دراماتیزه او بر ذهنیتی قابل توجه، بهترین تبلیغ است و از همین رو من بر آنم که یکی از بهترین اجراهای سالهای اخیر تئاتر کودک و نوجوان، «کتابخورها»ست.
صحنه را کارگردان خوب چیده است. چینش زیبای صحنه با آن سوسک غمگینی که از لابلای کتابها بیرون میآید و از حزن و غمنامه یک ورق از کتاب گمشدهاش میگوید که به دست موریانهها خورده شده، بهترین دلیل برای ارتباط صحنه با بازیگر، بازیگر با بازیگر و مخصوصا تماشاگر با بازیگر است. این مجموعه کار دست به دست هم میدهد و از این نمایش دوستداشتنی جلواتی از کاری عمیق و فانتزی بر حومههای ذهن و تخیل فزاینده کارگردان میافزاید.
اما ذکری از بازیها از اوجب واجبات است و آن ایپسهای زیبا و منعطف بازیگران از مهمترین ویژگیهای کار است. در هر حال هر چه هست این نکته را باید تصریح کنیم که کارهای اخیر تالار هنر به ویژه همین نمایش «کتابخورها» میروند تا کارنامهای ستودنی از کار جلیل رفیعی، مدیر تالار بسازد که خود یک تئاتری دلآگاه است.
یادمان باشد که بگوییم کتابخوانها نه کتابخورها و این بهترین تشویق برای ذهنیتی است که میکوشد با عنصر خیال و صور خیال در شعر دراماتیک، ترویج زیبایی و فضاسازی ذهنی را برای کودک و نوجوان لمحه به لمحه بیشتر و بیشتر کند.
حرف دیگری نمیماند جز اینکه سخن سعدی را یادمان باشد که گفت کتاب همان عنصری است که برای تطویل ذهن، بهترین ابزار شعر فارسی است و یادمان باشد که این سخن از شیخ اجلی میآید که خود زیباترین سرایشهای ادبیات فارسی را از ذهن گسترده و پویایش بر صحیفه کاغذ نشانده است.