در حال بارگذاری ...
...

کتابخورها در بوتۀ نقد

نمایشی برای کودکان

کتابخورها در بوتۀ نقد

نمایشی برای کودکان

نشست هفتگی کانون ملی منتقدان تئاتر ایران در روز دو‌شنبه، 14 شهریور ۱۴۰۱ در تالار هنر و با حضور رضا آشفته و هومن نجفیان برگزار شد. در این نشست اعضای این کانون به نقد و بررسی نمایش "کتابخورها" پرداختند. همچنین در جلسه‌ی نقد و بررسی این اثر، کادر اجرایی نمایش و اسماعیل رحیمی سروش، نویسنده و کارگردان نمایش نیز حضور داشتند.
در ابتدای نشست و با درخواست رضا آشفته، اسماعیل رحیمی سروش توضیحاتی پیرامون متن و اجرا خود ارائه داد و به معرفی کارها و فعالیت‌های نمایشی پیشین خود پرداخت. او بیان کرد که از سال 78 فعالیت خود را با تئاتر کودک آغاز کرده و گرایشش به تئاتر از 9سالگی و با تماشای یک نمایش کودک در لاهیجان بوده که بسیار او را تحت تأثیر قرار داده. او اضافه کرد که فعالیت‌هایش در فضای دانشگاهی غالبا در حوزه‌ی آهنگ‌سازی تئاتر بوده و با گذر زمان به نویسندگی و کارگردانی نیز پرداخته. ایده‌ی اولیه‌ی "کتابخورها" اما به بیان رحیمی سروش در انتهای دوره‌ی دانشگاهی و بحبوحه‌ی تألیف پایان‌نامه شکل گرفت و پس از آن دوره به آن پرداخته شد و محصول و نتیجه‌ی کنونی حاصل شد. ابتدا این نمایش، برگزیده‌ی جشنواره‌ی تئاتر کودک و نوجوان همدان شد و پس از آن در جشنواره‌ی تئاتر شهر شرکت کرد و کارگردان کتابخورها افزود که در آن جشنواره‌ها تمام بار اجرا روی دوش خودش بود و او نه در مقام نویسنده و کارگردان بلکه در جایگاه تمام عوامل و تیم اجرایی عمل می‌کرد اما مایل نبود که برای اجرای عموم نیز شرایط به همین منوال پیش برود و همین مسأله دلیلی شد که این نمایش از سال 93 به روی صحنه نرفت تا به بهترین شکل ممکن و در شایسته‌ترین فضای ممکن اجرا شود. 
رضا آشفته در ابتدای پرداخت خود درباره‌ی گروه سنی و مخاطب هدف این اجرا بیان کرد که "کتابخور‌ها" مخصوص گروه سنی کودک است و بن‌مایه‌ی اصلی آن نیز در راستای ساخت یک فضای ارتباطی با کودک است. از طرفی ایده‌ی اصلی نمایش ارتباط کودک با کتاب و ضرورت آشنایی و شناخت کتاب توسط کودک و در عین حال دشمنی که همواره کتاب با آن مواجه بوده که در قامت موریانه‌ها و جوندگان تصویر شده. درام درخوری که می‌تواند برای کودکان نیز تأثیرگذار باشد. از طرفی در کنار تکنیک و ساخت فرم اجرایی، مطلوب نمایش رحیمی سروش فراتر از بحث تکنیکال می‌رود و بیشتر توجهش معطوف به این مهم می‌شود که تأثیرش را بر مخاطب خویش بگذارد. مسأله اینجاست که لازم است با مطالعه‌ی کامل در حوزه‌های مرتبط با این جریان فونداسیون درستی بنا گذاشته‌شود تا درام درخوری برای این گروه شکل بگیرد. موضوع نمایش به درستی انتخاب شده و شخصیت‌ها هستند که محور شده‌اند و وجود و شکل‌گیری ضدیتی که با کتاب طراحی شده عنصر مثبتی است. این شخصیت‌پردازی هوشمندانه‌ی نویسنده را می‌رساند که بسیار امر مثبتی است؛ این که حالا با روایتی طرفیم که در آن ضدقهرمان ما که عنکبوت باشد، در مسند قهرمان درام کلاسیک می‌نشیند. مسأله‌ی مهمی که به خوبی در این نمایش رعایت شده آموزش غیرمستقیم به بچه‌ها و بازی با ناخودآگاه آنان است. چیزی که از لایه‌ی دوم متن به گوش و ذهن کودک تزریق شود. این همان نگاه جهشی و رو به پیش است که نوک پیکانش به سوی آینده‌ی کودک است. این مؤلفه لازمه‌ی نوشتن متون صحیح است. نمایش رحیمی سروش توصیه‌ی مستقیمی نمی‌کند و برای مخاطبش نسخه نمی‌پیچد. با این که تئاتر کودک از اساس تئاتر اندیشه نیست اما این که چه بار اندیشه‌ای در دل اثر وجود دارد و با این که این اندیشه برای کودکان نیاز نیست و ضرورتی ندارد که تئاتر کودک رابطه‌ی مسقیم داشته‌باشد و حکم محتومی صادر کند اما همین پیام غیرمستقیم و در بستر شعر و ترانه و نمایش و بازی با ناخودآگاه کودک حتی تأثیر بیشتری روی او می‌گذارد. روندی که آموزش و پرورش ما خلاف آن را طی می‌کند. همواره پیام مستقیم هم‌راستا با از دست دادن تأثیر است و حتی می‌تواند برای آینده‌ی کودک خطرساز نیز باشد. آشفته در ادامه و در مورد اجرا نیز اضافه کرد که همان‌گونه که زبان کودک و مواجهه‌ی او با جهان اطرافش با بزرگ‌سال تفاوت دارد؛ اجرای کار کودک نیز متفاوت با اجرای بزرگ‌سال است. جنس ارتباطی متفاوتی که کودک با محیط پیرامون خود دارد زبان متفاوتی را نیز برای نمایش کودک می‌طلبد. باید زبان روان‌شناسانه‌ی کارگردان برای دوره‌های مختلف متفاوت باشد. ذهنیت کودک این‌گونه طلب می‌کند که با زبان حال با او صحبت شود. با همان عناصر و مؤلفه‌هایی و علاقه‌مندی‌های او که در حوزه‌ی جوک و فانتزی است؛ مسائلی که کودک متوجه آن باشد. نمایش کودک نیاز به رنگ دارد که برای فضای ذهنی او همان فانتزی لازم را بسازد و جاذبه‌های بصری لازم را تأمین کند. در اینجا دکوری که طراحی شده تا حدودی بیانگر شناخت کارگردان بر زبان اجرایی لازم برای مخاطب خود است. اما مسأله‌ای که مطرح می‌شود این است که نمایش کتابخورها در نیمه‌ی نخست خود در اجرا و روایت هم ریتم و هم جاذبه‌های بصری کمتری نسبت به نیمه‌ی دوم خود دارد. لازمه‌ی قوام تئاتر کودک شکل دادن به یک رابطه‌ی تعاملی است. همین مسأله می‌تواند باعث جلب توجه و معطوف کردن حواس مخاطب کودک به اجرا شود. کتابخورها نیمه‌ی دوم موفق‌تری دارد و با ورود دختر کتاب قصه انگیزه‌ی بیشتری به نمایش تزریق می‌شود و کنش متعارف و کامل‌تر و طبعا تعامل بیشتری را نیز به دنبال خود می‌کشاند. به لحاظ اجرایی نیز تکاپو در بازی و رنگ و نور و ترانه سیری صعودی دارند و در انتها با توجه به بخش دوم کار، خروجی مناسبی نصیب مخاطب می‌شود. 
هومن نجفیان بحث خود در مورد متن نمایش کتابخورها را با این پرسش آغاز کرد که چرا در عین حالی که این نخستین درام نوشته‌شده توسط رحیمی سروش است، اتفاق خوب و مبارکی در آن رقم خورده؟ پاسخ این پرسش را می‌توان در شکل‌دهی نویسنده به لحظه‌ی گره‌افکنی نمایشش پیدا کرد، مواجهه‌ی عنکبوت و سوسک که با ظرافت و به شکل درستی اجرا شده. تقابل و میزانسن‌های دوتایی و در نهایت رسیدن به قرینه‌سازی و این مؤلفه‌ی درخشان که شخصیت‌ها در عین حال که دیالوگ‌های کمی دارند و بعضا دیالوگ مستقیم ندارند اما با طراحی اکت‌های صحنه‌ای فراوانی که جانشین چالش‌ها و تصاویر و کنش‌های دراماتیکی که جانشین دیالوگ‌ها شده و رسیدن به این طراحی تقابل‌های غیرمستقیم و آیرونی ستودنی کودک را مشتاقانه به تماشای نمایش ترغیب می‌کند. در عین حال گره‌گشایی نیز به خوبی شکل گرفته؛ دختر کتاب قصه‌ای که در جهان قصه زندگی می‌کند در مواجهه با موریانه‌ها گویی با حقیقت جهان واقع روبه‌رو شده‌است. کاراکتری که به شکل هوشمندانه‌ای دانای کل نیست. واقعیتی که در جهان قصه نیست و قرار نیست همه چیز در آن جهان موجود باشد و گویی دانسته‌های او در واقعیت و جهان واقع به نوعی تکمیل می‌شود. محتوای نمایش رحیمی سروش این مسأله را بیان می‌کند که کتاب خواندن تنها خروجی نیست و در کنار آموزه‌های واقعیت تکمیل می‌شود. اما با این همه موضوعی که مطرح می‌شود این است که  به جز کودک کتاب قصه که خیلی خوب طراحی شده و کاراکتر مدوری است که کتاب می‌خواند و تمام نمی‌شود و با تجربه خود را تکمیل می‌کند، باقی کاراکترها دارای چنین خصائلی نیستند و از این جنس خصوصیات در آنها یافت نمی‌شود. کاراکتری مانند عنکبوت در بازیگری و به لحاظ صحنه‌ای است که خوب طراحی شده و طراحی و ساخته و پرداخته می‌شود و مثل باقی کاراکترهای فرعی، به اندازه‌ی دختر کتاب قصه قوی و قوام‌یافته نیست.
نجفیان در مورد اجرا نیز مطرح کرد که آیا بهتر نبود که برای طراحی صحنه به جای کتب انگلیسی از کتاب‌هایی فارسی و نویسندگانی که بعضا کودکان نیز با آنان آشنا هستند در صحنه استفاده می‌شد؟ نجفیان در مورد بازیگر نقش سوسک نیز این مسأله را مطرح کرد که او در اجرا خیلی موفق است اما صدای بیش از حد زیری دارد که به یکنواختی میل می‌کند که مخاطب را به یاد تلویزیون و مجری‌های کودکان می‌اندازد. در مقابل بازیگر نقش دختر کتاب قصه و عنکبوت صدای خوبی دارند که مقداری بم بودن به صوت آنها قوام می‌دهد. مسأله‌ی دیگری که در بازیگری تئاتر کودک مطرح است طراحی حرکت و بازی با بدن بازیگر است که بخشی از جاذبه‌ی بصری اجرا را تأمین کرده و بسیار مثبت جلوه می‌کند. از طرفی دکور نمایش به لحاظ تصویری خوب است اما گویی هجوم می‌آورد و فضای زیادی را اشغال می‌سازد و همین مسأله دایره‌ی طراحی میزانسن و حرکت توسط کارگردان را محدودتر می‌کند و در بخش‌هایی مخل بازی آزاد کارگردان در شکل‌دهی به اثرش می‌شود. این مشکل هم صرف این نمایش نیست و ایرادی است که غالبا در اجراهای روی صحنه قابل‌مشاهده است؛ این مسأله از آنجا می‌آید که طراحان صحنه‌ی ما برخلاف تئاتر حرفه‌ای و سطح بالای جهان در تمام مدت کنار کار نیستند و به همین سبب تعامل لازم میان کارگردان، درام‌نویس و طراح صحنه شکل نمی‌گیرد و این می‌شود که در عین حالی که کار کودک نیاز به فضا و مانور بیشتری دارد ما با چنین محدودیت‌هایی مواجه می‌شویم.