انتقال مفاهیم هزارتوی فرهنگ از طریق روایت نمایشی به کودکان
یادداشت علی اکبر عبدالعلی زاده بر نمایش پرپر سیمرغ پر
علی اکبر عبدالعلی زاده : در اهمیت تئاتر کودک و نوجوان هرچه گفتهایم و شنیدهایم و بیاعتنا از کنارش گذشتهایم خود مثنوی هفتاد من است.
«هزار سال» است میگوییم تئاتر کودک علاوه بر آموزش و تأثیراتش بر مخاطب هدف ، نوعی سرمایهگذاری جدی در پرورش مخاطب، نیروی متخصص و سالن داری و فناوری و الخ است . نکته اینجاست که فقط میگوییم و عرصه خالی از عمل مانده. تا جایی که حتی تجربههای خوب سالهای پیش تئاتر کودک و نوجوان هم کمتر تکرار میشود.
حتی کانونهای استقرار تئاتر کودک و نوجوان رفتاری منفعلانه نسبت به دهههای قبل خوددارند.
در این احوال بد اما گاهگاهی اثری و نمایشی حکم کورسوی امید است؛ گاهی بهصورت جامعالاطراف و گاهی دریکی دوشاخه از محتوی یا اجرا.
«پرپر سیمرغ پر» نمایش تازه رضا عبدالعلیزاده* ازایندست آثار است. نمایشی که با اقتباس از متون ادبی و عرفانی سرزمینمان در روایتی ساده مفاهیمی ارزنده را به مخاطب خود منتقل میکند.
شاید در نگاه اول به این اثر، بزرگترها گمان کنند این نمایش برای بچهها نافهم است و این حرفها برای بچههای زود است! اما تماشای نمایش پرپر سیمرغ پر را از نگاه کودکانه ببنیم نتیجه متفاوت است. نمایش در عین سادگی با ایجاد شخصیتهای پرندگان مختلف، ارتباطگیری با نشانههای روز موردعلاقه کودکان، حرکت، آوازه گروه همسرایان، رنگ، تصویر اندازی و ...جذابیتهای لازم را برای مخاطب هدف فراهم میکند. به همین دلیل کودکان با کمترین حواسپرتی و گفتوگو، روایت گرتهبرداری شده داستان پر نشانه سی مرغ عطار نیشابوری را دنبال میکنند. اینگونه است که شخصیتها، موقعیتها و مفاهیم برای بچهها بسیار مفید و آموزند میشود.
حالا میخواهم نقبی بزنم به نگاه به اثر از منظر کودکانه؛ این نمایش را با امیرعلی که نمایشهای کودک و بزرگسال متعددی را دیده بهاتفاق عرفان پسرداییاش که اولین تجربه تماشای نمایش را با «پرپر سیمرغ پر» از سر گذراند دیدم. هردو در طول نمایش تماماً و ششدانگ در دنیای داستانیمتن نمایشنامه و دنیایی که کارگردان آفریده غوطهور شدند. گوش تیز میکردند و با پرندگان و داستانهایشان یکبهیک همراه شدند. هرکدام بر اساس علایقشان با یکی دو پرنده هم ذات پنداری کردند در هر شهر از هفت شهر ابداعی نویسنده خوش ذوق اثر و کارگردان همراه پرندگان با مفاهیم پرمصرف زندگی انسانی آشنا شدند. راهحلهای ساده برای مواجهه و مقابله با حسد، طمع، جاودانگی و... را آموختند.
حالا تصور کنید خارج از دنیای نمایش شرح ساده این مفاهیم برای بچهها چقدر دشوار است. درحالیکه بعد از تماشای این نمایش پاسخ به سوالات مطرحشده توسط کودکان دیگر کار سادهای به نظر میرسد. حاصل اینکه بچهها هردو بعد از نمایش و مراسم عکس یادگاری در دفتر مخصوصی که پیش بینی شده بود نقشی از پرنده مورد علاقه شان ثبت کردند و در مسیر بازگشت درباره پرنده موردعلاقهشان در میان پرندگان نمایش حرف زدند یک هدهد و شاهین را انتخاب کرد و دیگری جغد سفید و طوطی را، درباره مفهوم جاودانگی و پرنده افسانهای ققنوس پرسیدند و به مدد تصاویر نمایش از روند سوختن و خاکستر شده و زایش دوباره ققنوس را برایشان بهسادگی شرح دادم و موضوع برایشان جا افتاد. به منزل هم که رسیدیم دفتر و مداد به میان آمد و بازار نقاشی پرندگان قهرمان داستان آنچنان گرم شد که به خودشان فرصت ندادند دفتر نقاشی برسد و در اولین دفتر خطدار دم دست ذوقشان را ثبت کردند. این شور و اشتیاق روز بعد هم در بچهها بود. شگفتانگیز نیست حداقل تجربه محدود بنده کمتر شاهد این میزان تأثیر طولانی یک نمایش بر کودک بوده. هر بار هم اتفاق مشابهی برای کودکی افتاده بیشتر در اثر تماشای نمایشهای بزرگسال و باقیمانده سؤالات بیشمار برای کودک بوده.
این تجربه محدود و ظاهر شخصی را شرح دادم تا یادآور شوم نمایش «پرپر سیمرغ پر» موفق نشد مگر با سرمایهگذاری بر پایه ادبیات فرهنگ ایرانی و شناخت درست کارگردان از دنیا و علایق کودکان. دو عنصری که بسیاری از فعالان دنیای کودکان از آن غافلاند. در همین روزگار چه بسیار نمایش کودک اجرا میشود که مسئله اولش جذب مخاطب است با جذابیت قهرمانهای دنیای دیزنی یا کارخانه رؤیاپردازی هالیوود؛ اما رضا عبدالعلیزاده باکار دشوار و زحمت فراوان نمایشنامه ای خوب را برگزیده و براساس آن نمایشی بهغایت ساده را عرضه کرده که مناسب دنیای کودکان است بهنحویکه حتی لازم نیست به بچهها بگویی: «هیس حواست به نمایش باشد» یا دائم با مطالبه خوراکی توسط آنها مواجه شوی.
او بهاندازه ضرورت از فناوریهای ساده هم استفاده کرده اما دنیای نمایش را بیشتر بر بال خیال و ذهن سیال بچهها استوار کرده است.
اندک ضعفهای اثر در تقلید حرکات برخی پرندگان و... را هم میتوان بهواسطه همین موفقیت نادیده گرفت که صدالبته اگر رفع شوند با اثر غنیتری روبرو خواهیم بود.
باوجوداین کورسوها همچنان به روزگار بهتر تئاتر کودک در آینده نامعلوم امیدواریم بههرحال ما سادهدلان عاشق درعصر پیچشهای اجتماعی هستیم و امید تنها دلخوشیمان است.
* " هزار سال" یا " هزارسال پیش " تکیه کلام یا بهتر بگویم امضای کلامی استاد معزز روزنامه نگاری جناب فریدون صدیقی است که گاه گاهی از او به عاریت می گیرم.
* براساس محتوی مثبت اندیش یادداشت لازم است شرح دهم که درست است بنده و کارگردان هردو عبدالعلی زاده هستیم اما ارتباط خونی و قومی با هم نداریم ایشان از معدود عبدالعلی زاده های تبریزی است و بنده هم از معدود عبدالعلی زاده های نیشابوری . این توضیح لازم است که بیشترین عبدالعلی زاده ها ارومیه ای هستند !