در حال بارگذاری ...
نظری به نمایش «گنجی در خانه» نوشته فرانکو زافانلا و کار مجید علم‌بیگی

کار کودک زحمت دارد

احمدرضا حجارزاده: سال‌ها این تصور اشتباه در فضای فرهنگ و هنر کشور جریان داشت که تولید تئاتر کودک، کار ساده‌ای است و نیاز به زحمت چندانی ندارد و توجیه و دلیل‌ مرتکبان چنین رویکردی این بود که «مخاطب، کودک و کم‌توقع است و نیازی ندارد مسائل را خیلی جدی و عمیق برای او به تصویر درآوریم و بیان کنیم» اما طی یک دهه‌ گذشته این باور نادرست رنگ باخت و بیشتر هنرمندان و خانواده‌ تماشاگران کودک و نوجوان متوجه شدند از قضا اجرای تئاتر کودک، دقت و حساسیت بیش‌تری می‌طلبد، چون کودکان برخلاف سن‌شان، ذهنی هوشمند و درک و دقتی بالا نسبت به مسائل دارند، ولی در این میان، هنوز هستند برخی افرادی که خود را اهل تئاتر می‌دانند و اصرار دارند به هر قیمتی برای کودک و نوجوان نمایش روی صحنه ببرند و چون در این امر به میزان لازم دانش و تخصص کافی ندارند، نتیجه‌ کارشان به آثاری ضعیف و ختم می‌شود که نه‌چندان به مذاق مخاطب خوش می‌آید و نه‌ منتقدان. مهم‌ترین دلیل این اتفاق را باید تا حد زیادی نبود شناخت و مهارت کافی تولیدکنندگان چنین آثاری دانست. کارگردانی که اقدام به تولید نمایش برای کودکان می‌کند، در وهله‌ نخست باید روحیه، شخصیت و احساسات مخاطب هدف خود را بشناسد تا اجرای نمایش را با لودگی و انجام حرکات دم‌دستی صرفاً برای خنداندنِ تماشاگر اشتباه نگیرند. گرچه طبق قانونی نانوشته، این انتظار شکل گرفته که نمایش‌های کودک و نوجوان باید از حرکات موزون، ترانه و موسیقی‌های شاد، عروسک، طنز، رنگ و فانتزی در طراحی لباس و گریم و دکور برخوردار باشد اما به کار گرفتنِ همین عناصر نیز در تئاتر کودک و نوجوان، نیاز به استانداردهای مشخص و کیفیت مطلوب دارد. این‌که صرفاً موزیک ریتمیک و شادی‌آور با ترانه‌های ساده و دم‌دستی ساخته و سروده شود تا بچه‌ها را به دست زدن و همراهی وا‌دارد، دلیل بر موفقیت هیچ نمایش کودکی نیست. ضمن اینکه بچه‌های امروز قطعاً با بچه‌های دیروز متفاوت هستند.

آن‌ها به لطف برخورداری از مهارت نسبی کار کردن با تکنولوژی و حداقل سواد رسانه‌ای، دارای تسلط بر گفتار و رفتار روزمره‌ و فرهنگ ویژه خود هستند؛ بنابراین تلفظ غلط واژه‌ها در یک نمایش، آن هم توسط بازیگرانِ بزرگ‌تر از بچه‌ها، حتی اگر به‌قصد بامزه‌تر شدن نقش باشد، نه‌تنها موجب خنده‌ بچه‌ها نمی‌شود که آن‌ها را، چون کوچک و نابلد در نظر گرفته شده‌اند، عصبی می‌کند و موجب ریشخند کردنِ کاراکترها و فاصله‌ گرفتن‌شان از جهان اثر می‌شود. علاوه بر این، کودک و نوجوانی که طی سال‌های اخیر به خوانشِ داستان‌های شاهنامه و اسطوره‌ها و تماشای فیلم‌ها و انیمیشن‌های فانتزی و نمادپرداز سوق داده شده و معانی بسیاری از کنایه‌ها و اشاره‌ها را به‌خوبی آموخته، انتظار ندارد پیام ساده‌ای مثل دل‌بستگی به اعضای خانواده و احترام گذاشتن به آن‌ها را در قالب شعار و با مستقیم‌گویی از یک اثر هنری دریافت کند.

بااین‌حال چندی‌ است نمایش‌هایی را به نام کودک و نوجوان روی صحنه‌ سالن‌های مختص به این گروه از تماشاگران می‌بینیم که گویی کارگردان و گروه تولید تصور چندان درستی از کارگردانی، بازیگری، روایت داستان، طراحی دکور و لباس و چهره‌پردازی برای مخاطبان کم‌سن‌وسال خود ندارند.

نمایش «گنجی در خانه» که از 25 بهمن در تالار هنر به صحنه رفته است، با وجود اشتیاق و انرژی بالای پدیدآورندگانش هنوز تا به دست آوردن نمره قابل‌قبول در ارائه اثری درخور ویژه کودکان راه درازی را پیش روی خود دارد. مجید علم‌بیگی که سال‌هاست او را در نقش‌های کمدی در آیتم‌های طنز و فیلم‌های کمدی می‌شناسیم، به نظر باید برای شناخت جهان کودکان و نیز ارائه برگردان نمایشی ایده‌های خود تلاش بیشتری کند.

او که خود ایفای نقش اصلی (پدربزرگ دومنیکو) را نیز بر عهده داشته، علاوه بر بازی نه‌چندان مناسب که شاید پیامد اجرای دو مسئولیت در این نمایش باشد، نتوانسته با دانش و ترفندهای کارگردانی از بازیگر مقابلش (مریم عسگری در نقش مادربزرگ چزیرا) و همچنین بازیگران کودک، بازی خوبی بگیرد. جالب این‌که نُه کودکی که در نمایش «گنجی در خانه» ایفای نقش می‌کنند، حاصل کارگاه آموزشی بازیگری توسط خود علم‌بیگی هستند، ولی بچه‌ها تکنیک‌های بازیگری را به‌خوبی نیاموخته‌اند و تنها به ادای دیالوگ در نوبت مقرر خود می‌پردازند. عدم تداوم حس در بازی بازیگران کودک، نمایش را از ریتم مناسب انداخته. شاید بهتر بود در بحث کارگردانی، علم‌بیگی با ایجاد میزانسن‌های درست و دارای کارکرد، لذت بهتر دیدن و درک نمایش را به تماشاگرانش هدیه می‌داد. برای مثال نگاه کنید به صحنه‌ای که بچه‌ها دورِ فرشته‌ بخشندگی حلقه می‌زنند و می‌چرخند. درحالی‌که دو فرشته‌ دیگر ـ شیرینی و تجربه ـ در دو سوی صحنه بی‌حرکت ایستاده‌اند و میدانِ اجرا خالی است، بچه‌ها و فرشته‌ سوم در گوشه انتهای سمت راست سِن، یعنی دورترین نقطه از دید تماشاگران، به شادی و پای‌کوبی مشغول می‌شوند. درحالی‌که اگر همین لحظه را در جلو و میانه صحنه رقم می‌زدند، هم تماشاگران لذت بیش‌تری می‌بردند و هم تأثیر شادی بچه‌ها به مخاطب منتقل می‌شد. از طرفی برای اینکه تماشاگر در پایان اجرا، تحت تأثیر پیام فرشتگان قرار بگیرد، آیا نباید در طول اجرا و پیش از ظهور سه فرشته، نشانه‌هایی از شیرینی، تجربه و بخشندگی را در رفتار و گفتار دو کاراکتر پدربزرگ و مادربزرگ ببینیم؟! رفتار دومنیکو و چزیرا با بچه‌های روستا در خانه، فاقد این سه ویژگی اخلاقی است که می‌خواهند حرف اصلی نمایش باشند.

در بخش‌های آغازین کار هم بچه‌ها پس از ورود به خانه پدربزرگ و مادربزرگ و کسب اجازه برای جست‌وجوی گنج، شروع به بررسی گوشه‌وکنار خانه می‌کنند، ولی این اتفاق بامزه و مهیج، در سکوت محض اجرا می‌شود، درصورتی‌که پخش یک موسیقی متناسب با حرکت و موقعیت بچه‌ها، صحنه را دیدنی‌تر و به‌یادماندنی‌تر می‌کرد. معدود موسیقی‌ها و ترانه‌های به‌کاررفته در اجرا نیز بیش از آنکه کیفیت و ارزش هنری داشته باشند، به سروصداهای مزاحمی برای پر کردن فضای نمایش شباهت دارند. ضمن این‌که ضبط و پخش موسیقی‌ها و ترانه‌ها از وضوح بالایی برخوردار نیستند و بسیاری از ترانه‌ها درست فهمیده نمی‌شوند.

مسئله دیگر نمایش «گنجی در خانه»، این‌ است که داستان نمادین و زیبای نویسنده‌ ایتالیایی ـ فرانکو زافانلاـ در اجرای نه‌چندان متوازن علم‌بیگی به دیباچه‌ای حاوی پند و اندرزی گُل‌درشت و شعاری درباره‌ احترام به افراد سالخورده مانند پدربزرگ و مادربزرگ تبدیل شده است. فارغ از اینکه ادبیات داستانی و نمایشی ایران سرشار از قصه‌های شیرین برای آموزش مهرورزی به پدر و مادرها، بزرگ‌ترها و کهن‌سالان است، حالا که مجید علم‌بیگی سراغ یک متن خارجی با این مضمون رفته، می‌توانست پیام نمایشنامه را در همان قالب نمادگرا به مخاطب منتقل کند و برای انجام آن شیوه‌ اجرایی مناسبی را طراحی کند.

کودکان و نوجوانان ایران‌زمین سرمایه‌های اصلی این آب‌وخاک هستند و بر ماست که برای ارائه محصول فرهنگی مناسب و مؤثر و درخور، رنج هر تلاشی را بر خود هموار کنیم.

 

 




نظرات کاربران